English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1599 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
react U عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacted U عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacting U عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacts U عمل کردن در پاسخ به چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
answer [to something] U پاسخ [به چیزی] [راه حل]
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
reactive mode U حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
answering U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
responded U پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
respond U پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
responds U پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
leadingquestion U پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
replied U پاسخ
replies U پاسخ
answering U پاسخ
reply U پاسخ
replying U پاسخ
answered U پاسخ
respond U پاسخ
answers U پاسخ
replication U پاسخ
statement U پاسخ
response [commentary] U پاسخ
representation [statement] U پاسخ
in reply to U در پاسخ
reaction [answer, commentary] U پاسخ
item of written comment U پاسخ
no U : پاسخ نه
answerback U در پاسخ
response U پاسخ
responses U پاسخ
counterplea U پاسخ رد
responded U پاسخ
in answer to U در پاسخ به
negative reply U پاسخ رد
answer U پاسخ
responsions U پاسخ
responds U پاسخ
rebutter U پاسخ رد
to reason out something U چیزی را حل کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
deducted U کم کردن چیزی از کل
make something do U با چیزی تا کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
deducting U کم کردن چیزی از کل
to smell at something U چیزی را بو کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
to definitive answer U پاسخ قطعی
response set U امایه پاسخ
operandum U ابزار پاسخ
response strength U نیرومندی پاسخ
response threshold U استانه پاسخ
preparatory response U پاسخ مقدماتی
response time U زمان پاسخ
image response U پاسخ تصویر
impluse response U پاسخ ایمپولز
responsorial U پاسخ دهنده
right answer U پاسخ درست
response rate U سرعت پاسخ
response latency U نهفتگی پاسخ
reflection response U پاسخ قرینه
come up with <idiom> U یافتن پاسخ
responds U پاسخ دادن
manipulandum U ابزار پاسخ
replier U پاسخ دهنده
response amplitude U دامنه پاسخ
response differentiation U تفکیک پاسخ
response duration U مدت پاسخ
response equivalence U هم ارزی پاسخ
response generalization U تعمیم پاسخ
response intensity U شدت پاسخ
correct response U پاسخ درست
content response U پاسخ محتوایی
rejoinders U پاسخ دفاعی
rejoinder U پاسخ دفاعی
plea U پاسخ دعوی
an a answer U پاسخ مثبت
anatomy response U پاسخ کالبدی
answer mode U حالت پاسخ
answerback U پاسخ برگشتی
irresponsive U پاسخ ندهنده
anticipatory response U پاسخ انتظاری
vab U پاسخ سمعی
whole response U پاسخ کلی
rejoining U پاسخ دادن
w response U پاسخ کلی
vaccum response U پاسخ غیابی
rejoin U در پاسخ گفتن
rejoin U پاسخ دادن
rejoined U در پاسخ گفتن
consummatory response U پاسخ پایانی
conditioned response U پاسخ شرطی
answerable U پاسخ دار
color response U پاسخ رنگ
running rate U اهنگ پاسخ
rejoins U پاسخ دادن
rejoins U در پاسخ گفتن
oracles U پاسخ مبهم
rejoining U در پاسخ گفتن
oracle U پاسخ مبهم
to make a response U پاسخ دادن
rejoined U پاسخ دادن
voice answer back U پاسخ سمعی
answering U : جواب پاسخ
answers U : جواب پاسخ
position response U پاسخ مکانی
calculation U پاسخ تقریبی
respond U پاسخ دادن
moro response U پاسخ مورو
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com